یادداشتهای علم، چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۵۱: سفیر انگلیس هر چه پرسید گفتم «نمی دانم»؛ خندید
یادداشتهای اسدالله علم: گفتم امریه از شاهنشاه دارم که با شما صحبت کنم و آن این است که یاغیان ظفار به این طرف مسقط رو به روی بندرعباس رسیده اند. یک عده ۲۵۰ نفری آن جا هستند و این گزارش ژنرال انگلیسی است که اکنون مشاور سلطان مسقط و عمان است. خیلی تعجب کرد. گفتم: به هر حال شاهنشاه می فرمایند اگر این خبر درست باشد و سلطان از ما بخواهد، ما فوری با عده زیاد آن جا می رویم و به کلی ریشۀ آنها را میکنیم. این کار را نمیشود تحمل کرد. بعد پرسید: عمر سقاف این جا چه کار داشت؟ گفتم: نمیدانم. خندید. گفت: شنیده …