از روستایی دورافتاده در سیستان تا جایزه نوبل ادبیات
رپورتاژ آگهی نگاهش را که از روزنامه گرفت، ناگهان روبهرویش، چهره خشمگین پدر را دید. «مگر نمیشنوی پسر! چند بار صدایت کنم امین؟». دیگر آنقدر بزرگ شده بود که طعم نداری را با سوهان دست پدر و زمینی کمسخاوت در زادگاهش، یعنی روستایی دورافتاده در سیستان و بلوچستان، تا مغز استخوانش بفهمد. سنی نداشت؛ متولد 1377 بود و عاشق خواندن. آنقدر که در لابهلای سطرها بیخویش میشد. پدرش کشاورزی میکرد با مادری خانهدار و خواهری که اوتیسم داشت. فقر را میشد از نگاه خواهر تا فکر همیشه مشغول پدر در هوای خانه نفس کشید.