مهرداد احمدی شیخانی در روزنامه شرق نوشت: یادم هست یک زمانی گوشدادن به برنامههای رادیو از علایق عمومی مردم بود؛ بهویژه قبل از فراگیرشدن استفاده از تلویزیون، بزرگترین مونس خانوادهها و افراد، وقتی در خانه بودند، همین رادیو بود. من هم به برخی از برنامههای رادیو علاقه داشتم که از آن جمله برنامهای بود با نام «فولکلور یا فرهنگ عامه» یا عنوانی در همین حدود که بسیار دوست داشتم. در تعریف فولکلور آوردهاند که خرد و دانش مردمان کوچه و بازار و آموزگار و آموزشندیده را فرهنگ عامه یا فولکلور میگویند که مجموعهای از آداب، سنن، رفتارها، داستانها، ضربالمثلها و… را شامل میشود. شاید رایجترین آنها در جامعه ما همین ضربالمثلها باشد که گاهی آنقدر موجزند که فقط با یک کلمه، معنا و مقصود گوینده را منتقل میکنند. خیلی از این ضربالمثلها که گاهی به کنایه هم پهلو میزنند، حاصل مکالمات و مراودات روزمره مردم کوچه و بازارند و گاهی عمری طولانی و ماندگار دارند و برخی نیز بعد از چند نسل به فراموشی سپرده میشودند. یکی از همین موارد که عمری کوتاه داشت و امروزه کمتر از آن استفاده میشود، ضربالمثل «دوزاریش دیر میافتد» یا «دوزاریش نمیافتد» یا این پرسش از مخاطب که «دوزاریت افتاد؟» است، که از تلفنهای سکهای سابق، وام گرفته شده بود. در تلفن عمومیهای قدیم، تا دو ریالی نمیانداختیم و صدای بوق آزاد نمیشنیدیم، امکان تماس و ایجاد ارتباط به وجود نمیآمد و وقتی درباره کسی میگفتیم دوزاریش نمیافتد؛ یعنی امکان ایجاد ارتباط با او فراهم نیست و هرچه بگوییم، به دلیل همین قطعبودن ارتباط، انگار اصلا صحبت ما را نمیشنود که حالا اصلا متوجه بشود چه میگوییم یا نه. یکی از همین عبارات مَثَلگونه که این سالها و بهویژه پس از انقلاب کاربرد بسیاری در محاورات پیدا کرده، عبارت «سرِکاری» است، که اشاره به مشغولبودن به امری بیهوده و بیثمر دارد. یک چیزی مثل «آب در هاون کوبیدن»، با این تفاوت که وقتی میگوییم فلانی آب در هاون میکوبد، بیشتر به این اشاره دارد که خودش این را انتخاب کرده و به اختیار مشغول انجام عملی است که نتیجهای ندارد؛ ولی وقتی میگوییم «فلانی سرِ کار است»، اشاره به این دارد که شخصی یا اشخاصی او را مشغول یک کار بیهوده کردهاند یا حتی او را مشغول یک کار بیهوده نکردها