تصمیمش را گرفته بود. اسلحه را زیر لباسش پنهان کرد، از میان جمعیت به گاندی نزدیک شد و در چند قدمیاش ایستاد. ابتدا به «پدر» ادای احترام کرد و گاندی هم که او را دید- چنان که عادت و رویهاش بود- لبخندی زد و با محبت پاسخش را داد. حتی شاهدانی که بعدها ماجرا را روایت کردند گفتند که چند جمله کوتاه نیز میان آن دو ردوبدل شد. سپس اسلحه را کشید و سه گلوله شلیک کرد. یکی به شکم، دیگری به زیر شکم و سومی به سینه گاندی نشست. گلولهها به اندامهای حیاتی پیرمرد خورده بودند و خونریزی بند نمیآمد. او را به عبادتگاه …