«شگردمان این بود که کنار مسافران اتوبوس با بچهای که در آغوشمان بود، مینشستیم و در فرصتی مناسب جیبشان را خالی میکردیم. گاهی هم مادرم به مسافران تنه میزد و من موبایلهایشان را از داخل جیبشان برمیداشتم. گاهی هم خودم، سر صحبت را با مسافران باز میکردم تا حواسشان پرت شود و مادرم نقشه سرقت را اجرا کند. »