در جهانبینی فردوسی، دانش صرفاً انباشت اطلاعات نیست؛ بلکه نیرویی است جستجوگر، کنجکاو، و معناگر. فردوسی در جایجای شاهنامه از «دانش» نه بهمثابه ابزاری فناورانه، که بهمثابه نیرویی کیهانی و هستیشناسانه یاد میکند؛ نیرویی که انسان را از جهل، از سرکشی، و از تباهی میرهاند و او را به مرزهای اخلاق، خرد و سعادتمندی میرساند.