خاطرات ناصرالدینشاه: والده شاه آمد؛ هزار پیرزن مندرس کهنه عقب سرش
رضاخان، خواجه دروغیِ قدیمی که معروف است و سالها است اینجا مجاور است، یحییخان آورد دیدم؛ چیز غریبی است، ریش کوتاهی از زیر گلو درآورده، قطار موی سفید، عمامه کوچک، بسیار کوچک. خان همان خواجه است که قدیم بود، پدرسوخته حالا صاحب ریش و اولاد است.