من مبانی داستان را بلدم. اینجا نقطه اوج داستان نیست که بعد همه بهخوبی و خوشی زندگی میکنند. اینجا، شروع گرههای تودرتوی داستان است. آنجا که همهچیز هر روز سختتر و سختتر خواهد شد و کاراکترها یکییکی شهید میشوند و مادرها تن بچههای بیجانشان را بغل میگیرند و پسرها پرچمها را از کنار پیکر پدرها برمیدارند و داستان را پیش میبرند.