وارد «ایرانشهر» شدیم. میانه خیابان کلانتری، تجمعی شاد و پویا به چشمم خورد. نزدیک شدیم. سجاد افشاریان و چند نفر دیگر جلوی درِ کافهاش –آپآرتمان- دور هم جمع شده بودند. سیگار دود میکردند، کشوقوس میآمدند و آی میخندیدند. تماشای این صحنه شاد در دلِ تهرانِ غمزده، باعث تعجب ما شد و آن لحظه فقط توانستیم عبور کنیم.