
فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد.
با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفتآیا چه خطا دید که از راه خطا رفتتا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بینکس واقف ما نیست که از دیده چهها رفتبر شمع نرفت از گذر آتش دل دوشآن دود که از سوز جگر بر سر ما رفتدور از رخ تو دم به دم از گوشه چشممسیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفتاز پای فتادیم چو آمد غم هجراندر درد بمردیم چو از دست دوا رفتدل گفت وصالش به دعا باز توان یافتعمریست که عمرم همه در کار دعا رفتاحرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاستدر سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفتدی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دیدهیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نهزان پیش که گویند که از دار فنا رفت
شرح لغت: رفت: سپری شد و گذشت /سعی: به شتاب رفتن و دویدن /دار فنا: به فتح فاء سرای نیستی و ناپایداری و به استعاره مقصود دنیاست.
تفسیر عرفانی
آن زیبارو که دیشب از بالین ما جدا شد، چه کار اشتباهی از ما دید که این تصمیم ناصواب را گرفت. راهیان راه نور، هر دم در فراق دوست در رنج و غم به سر میبرند و همواره خواهان وصال او هستند و برای دستیابی به این وصال، شب و روز در حال دعا به درگاه معشوق هستند تا شاید به لقای او دست یابند.
تعبیر غزل
به زودی مشکلی برایت پیش میآید و گرفتار میشوی. تو از آن آگاه نیستی و با آغوش باز به استقبال آن میروی. ولی به سرعت متوجه اشتباه خود میگردی.