غریبهای در سرزمین وحشی؛ داستانکی روایت نشده از دنیای Red Dead - گیمفا
و آن زمان تنها آفتاب شاهد ماجرا بود.... صدای پرندگان در گوشم طنینانداز میشود؛ نوایی که از شروع روزی نو سخن میگوید. مردی را میبینم با چشمانی به رنگ آبی روشن، چشمانی که خستگی و غم درونشان خوانده میشود. صورتش سرد و بیروح است، گویی هیچ خونی در رگهایش جریان ندارد. با اینکه اندامی تنومند