همه کسانی که گرداگردش ایستاده بودند با ترحم به او نگاه میکردند. او را به دیده محکومی می دیدند که تا چند ساعت دیگر بهسزای اعمالش می رسد یکی: گفت خودت را بدبخت کردی می دانی جلو چشم این همه آدم زدی تو گوش او، همین امشب میفرستندت تهران و آنجا هم یک دادگاه نظامی، در شرایط جنگ میزنی توی گوش فرماندهات؟»