پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024


۱۳۹۸/۰۹/۱۲ / /
یک نشانی
مازیار سوادکوهی:ردی از کفش چرمی‌اش را در کوچه دید؛ مدت‌ها بود که آن را نپوشیده بود... کسی هم معمولاً از این‌گونه کفش‌های دست‌دوز استفاده نمی‌کرد... دلشوره گرفته بود. با عجله به طرف منزل رفت. وقتی در را باز کرد رد پای برهنه‌ای دید، پنجه‌های بلند و کفی فراخ...درها همه باز بودند، در جاکفشی از کفش چرمی‌اش خبری نبود... خانه به هم ریخته بود... دزد بدون کفش آمده و دست آخر با کفش چرمی‌اش از خانه بیرون رفته بود... حالا برای یافتن دزد همین نشانی کفایت می‌کرد.