همدلی: از نظر ارنست کاسیرر فیلسوف نوکانتی، صورتهای سمبولیک هرکدام هویت و موقعیت منحصر به فرد خود را دارند. وی اسطوره را دارای دو وجه اساسی میداند: یک ساخت عقلی و یک ساخت حسی. نظام و ساخت اسطوره ظاهرا دارای ساختاری مشابه هنر است و دور نیست که با آن مشتبه شود. اما بخشی از تمایزات میان اسطوره و هنر از همین «تفاوت مرتبهی حسی» آنها ناشی میشود. یعنی آنچه را که «اسطوره میبیند» و یا حس میکند، در حال و هوای خاص «شعف و هیجان» است. در حالیکه پندار همین ویژگی، یعنی خصیصه هیجانی، به عنوان وجه مشخصه هنر، «بیعدالتی» درباره آن خواهد بود. همچنین باید دانست که وی به تقدم مناسک بر اسطوره معتقد است. لذا اسطوره از نگاه او همچون تفسیری بر مناسک آئینی است و «طبیعی» ماندن ارتباط میان دال و مدلول در اسطوره از این جهت است که روح، مدلول را همچون دال میبیند و تفاوت ذاتی، میان آنها نمییابد. مثلا هنگامی که شخصی اجرای مناسک قبیلهای را بر عهده میگیرد، نماینده فردیت خود به عنوان یکی از افراد قبیله تصور نمیشود. نه خود او، و نه کسانی که در مناسک حضور دارند او را همچون خودش در نظر نمیآورند. بلکه او اکنون همان چیزی است که در نقش آن ظاهر شده: اگر نقش خدایان را ایفا میکند، در آن لحظه او همان خداست و مناسک او صرفا صورتکی مصنوعی نیست. بلکه به او قدرتی الهی خواهد بخشید. در نتیجه در اجرای مناسک هیچ کم و اگر طلسم کامل 13 کاستی و یا «تغییر»ی نباید اتفاق بیفتد. در مورد طلسمها و وِردها و جادوها نیز روال چنین است، اگر نباشد موثر نمیافتد و اگر ذکری فراموش شده باشد جریان مناسک کامل نخواهد شد. از سوی دیگر آنچه به صورت تصویر و یا نوشتار در طلسم و جادو مییابیم، اعم از واژهها، حروف و اشکال نباتی و حیوانی و انسانی و یا متافیزیکی، با حقیقت آنها یکیاند. پرنده اگر دارای نسبتی با باران باشد، این نسبت مستقیم است. یعنی پرنده خود باران است، نه تجسمی از آن. با این تفاسیر، صورتهایی که در خدمت اسطوره قرار میگیرند، با حقیقت مسلم چیزها یکی شده و به یک کارکرد بدل میشوند. در این مقام نمیتوان و نباید چنین تصاویری را از بعد زیباییشناسانه مبتنی بر الهام و نبوغ تحلیل نمود، زیرا که هر بخشی از تصویر و ترکیببندی آن، همان است که باید باشد.ارنست کاسیرر در تمایز صورتهایی که به خدمت اسطوره میآیند و صورتهایی که در خدم