گرگان- ایرنا- در کوچهپسکوچههای غبارگرفته زمان، جایی که صدای دار قالی دیگر به گوش نمیرسد و عطر نخهای رنگارنگ در باد گم شده، خاله رحیمه نشسته است. دستهایی که روزگاری تار و پود زندگی را به رقص درمیآوردند، حالا سنگین و خستهاند، مثل قلبی که هنوز میتپد، اما زخمهایش را پنهان نمیکند.