داستان شکارچیانی که حافظ طبیعت شدند/ از اشک گراز ماده تا بازگشت برکت به زندگی
تهران - ایرنا - وقتی بالای سر گرازی که شکار کرده بودم رسیدم دیدم اشک از چشمانش پایین میآید و به بچههایش نگاه میکند، نمیدانستم که بچه دارد، دلم لرزید، همان جا قسم خوردم و گفتم تا روزی که زنده هستم دیگر شکار نخواهم کرد، ۲ تفنگ شکاری داشتم که بعد از آن هر ۲ را فروختم و شکار را برای همیشه کنار گذاشتم.