شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024


۱۳۹۹/۰۶/۰۲ / /
عراقی ها با اسید منتظرمان بودند
سرباز تا نشانی منزلم را شنید، سرخ شد و سیلی محکمی به گوشم زد. عرق صورتم دست درشتش را حسابی به صورتم چسباند و رها کرد. گیج شده بودم. چرا باید کتک می‌خوردم؟ در حیرت، خود را کمی عقب کشیدم. سرباز که بسیار عصبانی به نظر می‌رسید، صورتش را به من نزدیک کرد و با صدای بلند داد زد: «تو مرا مسخره می‌کنی؟