دکتر مرده است و حالا حتماً قمر خانم به پنجره نگاه میکند و این باران بیهنگام. با خودش میگوید: «میبینی عظیم آقا این آسمان دل من رو خوب فهمیده» یا حتماً به استادش بدیعالزمان فروزانفر فکر میکند، میگوید: «آقای فروزانفر، آقای ما هم تشریف آوردند خدمت شما. لطفاً مراقب ایشان باشید... خدا کند اون دنیا سرد نباشد که عبدی طاقت سرما را ندارد.»