یکشنبه / ۲۹ تیر / ۱۴۰۴ - 20 July, 2025
 خبرگزاری ایسنا / ۱۴۰۳/۰۷/۱۰

ماجرای نجات یک پزشک

ماجرای نجات یک پزشک
من صدای گلنگدن زدن اسلحه آنها را می‌شنیدم. هر کسی که نمی‌توانست راه بیاید می‌کشتند. من که چشمانم جایی را نمی‌دید و زخمی هم شده بودم بوی باروت هم توی دماغم رفته بود نفسم هم خیلی تنگ شده بود گفتم نمی‌توانم بیایم.