بنا بود پایان هر سال، آتش، زردی و خمودگی را از ما بگیرد و با بخشیدن سرخیاش، شور زندگی به رگهایمان بدواند، اما آنچه امروز از وحشت صداهای مهیب چهارشنبهسوری در وجودمان میماند، فقط زردی است که تا روزها در چهرههایمان جا خوش میکند و مصدومانی که با دست و روی سیاه روی تختهای بیمارستان به خود میپیچند و همراهانی که با رنگ پریده و چشمهای تر برایشان دعا میکنند. اما چه شد که امروز، آتش، بخشش گرمای مهرش را دریغ کرد و آیینی که میخواست پیامآور عشق و سلامتی باشد، به ترس و اضطراب و ناامنی ختم شد!