ساعت حدود ۶ بعدازظهر بود که کامبیز از خانه خارج شد و بعد از دقایقی برگشت. او با خودش دو نوع ماده مخدر به نام قارچ آورده بود. به ما گفت که قارچها اعتیادآور نیست و حالمان را خوب میکند. من و فتانه، از قارچی مصرف کردیم که دوزش پایینتر بود اما او، احمد و سحر از قارچپلاس مصرف کردند. ما دچار توهم شدیم، تا نیمهشب گفتیم و خندیدیم... کامبیز میگفت تمام جهان از آن من است و من حکم فرما هستم. احمد هم حرفهایی میزد اما حال کامبیز وخیمتر بود. وضعیت سحر هم خوب نبود. بعد از دقایقی صدای شکستن شیشه آمد، داخل …