هرزگاهی به یاد خاطرات خوش قدیم سری از محله و خانه قدیمیمان میزدم و برای دقایقی به نظاره آن مینشستم، اما این بار که رفتم جز تلی از خاک که روی هم تلنبار کرده بودند چیزی دیگر از آن به چشم نمیآمد. دیگر نه از آن کوچه قدیمی خبری بود و نه بوی کاهگل، نه از آن حیاط بزرگ و نه صمیمت و صفای قدیم.