در اردوگاه کوثر لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)، من و علی کنار هم بودیم. شروع به عکس گرفتن کردیم. پیرمردی کناری نشسته بود. اینطور حس کردم دارد حسرت میخورد که کاش اینها با من عکس میگرفتند. علی بدوبدو رفت و دستش را روی گردن حاجآقا انداخت و گفت من با حاجآقا عکس میگیرم. خیلی مراعات بقیه را میکرد.