هوا در واپسین روزهای پاییزیی، پیش از فرا رسیدن طولانیترین شب سال، همچنان سرد و سوزناک است، در میان جمعیت گام برمیدارم، صدای نوای موسیقی و حافظخوانی از چلهبازار به گوش میرسد، برادری دستش را دور گردن خواهر کم سن و سالش انداخته و در دکور یلدایی ایستادهاند تا پدر از آنها عکس یادگاری بگیرد، مادر نیز به آنها نگاه میکند و لبخند بر لب دارد.