بابک اعطا، فرزند احمد محمود از پدر و خانهای که یاد او را حفظ کرده میگوید. از رختخوابی که مادر بهجای پدر تبعیدی و بدون عدم سوءپیشینه میانداخت، تا روزگاری که در زمان جنگ همه فامیل را از اهواز به خانه کوچکش در تهران دعوت کرد، تا از دست دادن برادرش و رفتن به جبهه برای نوشتن «زمین سوخته» و سه روز تب کردن وقتی میخواست از مرگ برادر بنویسد. او میگوید: «خیلیها دلشان نمیخواست احمد محمود، احمد محمود شود. اما او احمد محمود شد و ماند؛ نویسنده و انسانی با شرافت و صداقت.»