شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024


۱۴۰۰/۰۹/۰۷ / /
«آوازهای ناتمام» راوی خاطرات یک اسیر شد
سرباز عراقی که مدام در پنجره اتاق‌ها سرک می‌کشید تا تجمع ما را دید سریع و با لگد در را باز کرد و آمد داخل. از پنجره تا در، فاصله خیلی کمی بود. وقتی داخل شد هر کدام خودمان را به کاری مشغول کرده بودیم. بهت‌زده شده بود از هماهنگی ما؛ فقط به همه‌مان نگاه می‌کرد. چند دقیقه در همان حالت ایستاد و در را بست و رفت.