چهارشنبه / ۱ مرداد / ۱۴۰۴ - 23 July, 2025
 سایت جماران / ۱۴۰۳/۰۸/۱۸

خاطره شیخ حسین انصاریان از دعوت یک جوان شراب‌خوار به دین به شکلی متفاوت/ دوست روحانی من فکر کرد که به قتلگاه می‌رویم!

خاطره شیخ حسین انصاریان از دعوت یک جوان شراب‌خوار به دین به شکلی متفاوت/ دوست روحانی من فکر کرد که به قتلگاه می‌رویم!
شیخ حسین انصاریان گفت: ۱۰ دقیقه از قدم زدن ما گذشته بود فولکس واگنی نو ترمز کرد و راننده لباس نازک شیک آستین کوتاه پوشیده بود و خیلی به خودش رسیده بود بلند گفت کجا می‌روی؟ گفتم هرکجا شما بروی؟ گفت بیا بالا. این روحانی بزرگوار ترسید عبای من را از بغل کشید که سوار نشو به او گفتم تو پشت بنشین. نمی‌خواست بیاید اما من مجبورش کردم و سوار ماشین شد. راننده گفت حالا کجا ببرمتان گفتم هر جا دلتان بخواهد گفت من تنهام، لاستیک فروشم، وضعم هم خوب است و ازدواج هم نکرده‌ام برویم خانه ما. گفتم برویم. در آینه دیدم …