دید و بازدید سادات شهر بیرجند تمام میشود. زنی باردار، فردای عید غدیر خواب سیدی را میبیند. کاغذی به دستش میرسد: «کاظم». شوهرش، محمدرضا هفت شمع را شب عاشورا در هفت حسینیه بیرجند گیراند تا نذرش ادا شود. غروب روز دوم اردیبهشت سال ۴۴ شب به تاریکی عمیق نرسیده بود که قنداق نوزادی در بغل زن جا گرفت. محمدرضا بلند و پرپیمانه اذان مغرب حسینیه محله را اقامه کرد.