سکانس نخست از مادربزرگ شروع میشود که با چادر گلدار و روسری سفید به سر، نمازش را تمام میکند. بعد کنار چند سینی مینشیند و مشتمشت خوراک لازم را برای بچههایش تقسیم میکند و شعرمیخواند. برگه زردآلو، انجیر و توتخشک با دستان او در کیسههای دوخته شده با پارچه چلوار قرار میگیرد تا خیال مادربزرگ از جیره خوراکی فرزندانش در روزهای موشکباران تهران راحت شود. شعر میخواند و کار میکند.