مریم فلاح: ماجراهای کاپیتان پوف ــ پیکا از روزی آغاز شد که پسرکی شر و شیطان در حال فرار از تنبیه خالهاش به کشتی کاپیتان پناهآورد. کاپیتان ریشقرمز که عمری را روی دریاها و اقیانوسها گذرانده بود و کولهباری از تجربه دریانوردی داشت، میدانست که حضور پسر نوجوان در کشتیاش ممکن است برای ملوانها دردسرساز شود و آنها را با چالشهایی مواجه کند؛ آنقدر که کشتی و خدمهاش را به خطر اندازد. پس با زیرکی تمام با حضور او در کشتی موافقت کرد به این شرط که با تلاش و جدیت دریانوردی را بیاموزد و در همه حال کمکحال …