دریکی از شهرهای غربی کشور افسر جنایی بودم. بیشتر قتلها، با انگیزه نزاع یا خانوادگی بود و همین باعت میشد خیلی زود قاتل را شناسایی و دستگیر کنیم. یک روز گرم تابستان بعد از کار زیاد و رفتن سردو صحنه فوت مشکوک، ساعت ۱۷ به خانه رسیدم تا کمی از گرمای چله تابستان فرار کرده و ساعتی استراحت کنم. هنوز چشمانم گرم خواب نشده بود که تلفن ویژه قتل زنگ خورد. آن سوی خط مامور کلانتری مرکزی شهر بود.