شنیدن خبر شهادت مجید برای پدر و مادرم سخت بود، اما مادرم صبوری میکرد و دوست نداشت بچههای دیگرش و اطرافیان از شنیدن خبر شهادت مجید ناراحت شوند، اما پدرم مثل گذشته نبود و کمتر به مغازه میرفت. با یاد مجید روزگار را میگذراند. مادرم صبحها که از خواب بیدار میشد، میگفت: «آقا مجید سلام صبح تو و دیگر شهدا بخیر»