ناصر میخواست اولین شهید محله باشد، اما پدرش از او پیشی گرفت
برای عیادت ناصر به بیمارستانی در کرمانشاه رفتیم. او را دیدیم و میخواستیم دوباره به مسافرخانه برگردیم که ناصر تا حیاط بیمارستان مشایعتمان کرد. در همین لحظه جنگندههای دشمن از راه رسیدند و آنجا را بمباران کردند. من دیگر چیزی نفهمیدم. زمانی به خودم آمدم که در بیمارستان طالقانی تهران بستری بودم