یکی از همرزمان پدرم میگفت: «وقتی برای ساخت تکیه شهدا موزاییک لازم داشتیم، پولی در بساط نداشتیم که موزاییک بخریم. ناگهان شهید صالحی یک وانت پر از موزاییک آورد تا برای ساخت تکیه از آن استفاده کنیم. به او گفتیم پول خرید موزاییکها را از کجا آوردی؟ صادق در جواب گفت: چند تکه وسیله خانهام را فروختم تا توانستم پول خرید موزاییک را جور کنم.»