ما در سالن انتظار همراه مردم اشک میریختیم. مادران، همسران و خواهران شهدا را در آغوش میگرفتیم و اگر غذا نمیخوردند یا بیحال بودند، سعی میکردیم کنارشان باشیم. تنها کاری که از دست ما برای خانوادههای شهدا برمیآمد، همین همدلی و همراهی بود. آنچه همیشه در روضهها شنیده بودیم، اینجا با چشم خود دیدیم؛ پدرهای داغداری که فرزندانشان مثل علیاکبر به شهادت رسیده بودند و ما سعی میکردیم دلداریشان بدهیم. به لطف خدا، خانوادهها هم با ما همراهی میکردند و بعد از کمی صحبت آرامتر میشدند