داستان خارکن و دو دخترش/ خارکنی که دو تا دخترشو از خانه بیرون کرد
روزی بود، روزگاری بود. در زمانهای قدیم خارکنی بود و دو تا دختر داشت. روزی که تو بیابان خار میکند، دو خارکن دیگر رفتند طرف این بابا و گفتند که ما را یک وعده غذا مهمان کن. خارکن شب به خانه رفت و به زنش گفت: دو تا دوستم خواستهاند که مهمانشان کنم...