آیشمن: هنگام فرار مثل این بود که دست غیبی همهی موانع را از سر راه من برمیداشت
کافهای که اقامت داشتم شبی مورد محاصرهی پلیس قرار گرفت. زن کافهچی که خود یکی از رابطها بود به موقع خبردار شد و مرا لابهلای (خرت و خورت)های انبار مخفی کرد... یک هفتهی تمام در آنجا ماندم تا بالاخره یکی از مشتریان کافه مرا همراه خودش از مرز گذرانید.