یک درجهدار اخراجی زمان شاه، اطلاعات مرا به عراقیها لو داد
فرمانده سرگرد... تا رفتیم در اتاقش بلند شد، احترام نظامی برایم گذاشت و پا هم کوبید. از آن شکنجهگرها بود... با احترام گفت: «تیمسار خوش آمدی.» من همینجوری مات شدم و ایستادم یکدفعه فهمیدم او چیزی فهمیده است. گفتم: «شوخی میکنید؟» گفت: «نه شوخی نمیکنم.»