پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024


۱۳۹۸/۱۱/۱۸ / /
این زن «باید» بمیرد
«ناصر ابدی یک روز ظهر که می‌رود خانه، می‌بیند مادرش دلواپس است. می‌فهمد که خواهرش صبح زود رفته است بیرون و برنگشته است. تمام شهر را کوچه به کوچه می‌گردد تا عاقبت می‌بیند خواهرش تو خانه اکرم سیاه شاگردی می‌کند. بی‌ارس و پرس، چاقو را می‌کشد و سرتاسر شکم خواهرش را جر می‌دهد. بعد چاقو را تو روده‌ها می‌گرداند و یک جا همه روده‌ها را می‌کشد بیرون. تا مردم به صرافت بیفتند که ناصر چه کرده است و چه باید بکنند، یک نفس خودش را می‌رساند به کلانتری که جناب سروان، من خواهرمو کشته‌م... از ناموسم دفاع کردم...»