شایلی محمودی : سفر بارداری و زایمان پرچالش من / چگونه رومیا به زندگیام آمد و معنای جدیدی به آن بخشید
رومیا رومیا رومیا من همیشه می دونستم که به خانواده ی ما یک دختر دیگه اضافه خواهد شد. منتها نمی دونستم کِی. یادمه احساس می کردم باردارم ولی به هر حال می ترسیدم کانفرم کنم! فکر میکردم زمانش نبود و می ترسیدم که واقعا نتونم از پس اش بر بیام. اون موقع فکر میکردم که الان کمتر به من احتیاج هست و می تونم بیشتر برای خودم باشم و خلاصه از این جور فکرا.. یه جا دلم رو سپردم به بنیامین و گفتم دل من میگه هر چی دل تو بگه. چند دقیقه بعد اومد و گفت ببین من همه جوره باهاتم، مبارکمون باشه. سپردیم به خدا و ادامه …