اندیشههای حکمرانی در طول تاریخ فراوان و متنوعند. در تمامی این اندیشهها، عناصری مطرح میشوند که با وجود یا بدون آنها نمیتوان نه به حکمرانی که حتی به زندگی ادامه داد. از نوشته کتیبه معروف داریوش هخامنشی که دعا میکرد کشورش از «خشکسالی و دروغ» در امان باشد، تا دکترین دانش سقراط و آرمانشهر جمهور افلاطون و حتی اندیشههای دینی مثل آیه مشهور «الملک یبغی مع الکفر و لا یبغی مع الظلم» در قرآن، همگی به نکاتی اشاره دارند که در نگاه آورندگانشان حکومت و هدایت جامعه بدون آنها ممکن نیست.این اندیشههای گوناگون در طول تاریخ و عرض جغرافیا شکل گرفتهاند و حالا در عصر ارتباطات، به هم رسیده و تلفیق شدهاند و نتیجه آن هویتی چهلتکه است؛ چنان که در چین سوسیالیستی رفتارهای سرمایهداری فراوان دیده میشود، در آمریکا اندیشههای با پایه چپ مورد توجه قرار میگیرند، کشورهای سلطنتی اروپا از نظر دموکراسی پیشرو میشوند و عربستان با آن سابقه امارتی، اصلاحات سیاسی-اجتماعی جدیدش را تبلیغ میکند.نتیجه اینکه ترکیب این اندیشههای گوناگون، گاه برآیندی مثبت و موفق دارند و گاه اتفاقا تجربههای پیشین باعث میشوند حاکمان با آشنایی با رویکردهای مثبت و موفق، راه آنها را به نفع خواست خود ببندند. با این همه حتی با وجود این استفاده وارونه، اهمیت برخی از این عناصر به ویژه آنها که ماهیت اخلاقی دارند در نگاه به حکومتها و سرنوشت حاکمیتها فراموش کرد.به عنوان مثال دروغ جزو عناصری است که فارغ از میزان ارزش آن در جامعه، از بین برنده اعتبار هر فردی است؛ چه برسد به آن که فرد در زمره حاکمان و مسئولان باشد. این ارزش در برخی حکومتها مثل نظامهای حاکم بر کشورهای اسکاندیناوی چنان پراهمیت محسوب میشود که در صورت افشای دروغی در فرد یا بخشی از طبقه حاکم، منجر به استعفای اجباری، برکناری و یا حتی رویگردانی مردم از یک حزب سیاسی به طور کلی میشود. در ایران که نظام سیاسی آن عنوان «جمهوری اسلامی» را بر خود دارد، اشاره به روایاتی از ائمه شیعه مثل «دروغ کلید تمام بدیهاست» و «تمام گناهان در صندوقی هستند که کلید آن دروغ است» نشان میدهد که دروغگویی به ویژه در مسئولان میتواند چه حرمتی داشته باشد. هر چند گاه در تفسیر این موضوع، تعابیری مثل تقیه و خدعه هم به عنوان مجوزی برای دروغ مصلحتی مطرح شدهاند، اما این شرایط خاص اغلب با هیچ