پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024


۱۳۹۸/۱۲/۱۳ / /
یک دست
قاعده کار می‌گوید یک دست صدا ندارد و خیلی‌ها با توسل به این ضرب‌المثل از انجام کارهای زیادی دست کشیده‌اند. اما در این میان استثناهایی هم هستند که وقت شنیدن یا دیدنش آدم دلش می‌خواهد بعضی ضرب‌المثل‌ها را از فرهنگ کشورمان حذف کند. ضرب‌المثل‌هایی که سعی می‌کنند شنونده‌اش را از انجام کار خوب و تلاش بازدارند. شاید آن ضرب‌المثل بار اول با توجه به موقعیتش به درستی به زبان آمده باشد. اما بعد دچار کژفهمی و بدفهمی شده و نتیجه مخربی داشته است. نمونه‌هاش متاسفانه کم نیست (دیگی که برای من نجوشد توش سر سگ بجوشد- آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب و.....). نمونه‌هایی که هربار اتفاق خوب و خلاف آن باعث می‌شود تا درد دلم تازه شود و برای حذف آن ضرب‌المثل دنبال گوش شنوایی بگردم. چند روز قبل رفیقی که تمایل به دیدن نیمه پر لیوان دارد پیامی تصویری برایم فرستاد که به دلیل زمان نسبتا بالایش (18 دقیقه) می‌خواستم از قید تماشایش بگذرم. خوشبختانه چنین کاری نکردم و بعد از دیدنش دانستم گاهی استثناهایی هست که اگر قاعده شود مجموعه چهار جلدی امثال و حکم زنده‌یاد علی‌اکبر دهخدا نیاز به بازنگری اساسی پیدا می‌کند. البته منظورم دست بردن در فرهنگ شفاهی و فولکلور نیست. فرهنگ عامه اعتبار و جایگاه خودش را دارد. اما بدم نمی‌آید کنار بعضی از این ضرب‌المثل‌ها نوشته شود کم‌مصرف یا بی‌مصرف! یکیش همین یک دست صدا ندارد. هرچند که ملک‌الشعرای بهار به درستی سروده: مردی کز نیروی دو دست برومند/ باز گشاید منیع سد سکندر/ زان دو یکیرا اگر ببندی بر پشت / مرد بیکدست عاجز آید و مضطر. اما وقتی مراد از این شعر و آن ضرب‌المثل از پا نشستن باشد، کار خراب می‌شود. خوشبختانه بعضی‌ها به از پای نشستن و معنای بد یک دست صدا ندارد معتقد نیستند. نمونه‌اش جوانی که در فیلم ارسالی رفیق مثبت بینم خاطره تلاش خودش در جنوب کرمان را تعریف می‌کرد. شاید شما هم گفته‌های او را شنیده باشید. رو به جمع کثیری از تلاش خودش برای بهبود عده‌ای از مردم سرزمین‌مان می‌گوید که انگار از چشم مسوولان و هموطنان‌شان دور مانده بودند. پسر جوان که از قضای روزگار راوی خوش سخنی هم هست از مشکلا