جدایی بحرین از ایران اگرچه در سال 1349 رخ داد اما زخمی کهنه بود که چون علاج نشد، نهایت به جدایی کشید. بحرین جزیی از ایران به عنوان قدرت فایقه خلیجفارس بود که میتوانست منافع هندوستانی و خلیج فارسی بریتانیا را تهدید کند. بریتانیا از قرن هجدهم که رقابت با فرانسه را همزمان در اروپا و آسیا پیش میبرد، در صدد رابطه با حاکمان محلی خلیج فارس برآمد. این رابطه دو سر داشت. یک سر آن، حمایت از حاکمیت بلامنازع آنان بر محل حکومتشان بود و سر دیگر آن، حق بازرسی از کشتیها و حضور نظامی بریتانیا در خلیج فارس بود. اولین توافق از این نوع، توافق بریتانیا با سیدسعید، امام مسقط بود؛ توافقی که هنگام توافق فتحعلیشاه قاجار با ناپلئون بناپارت، امتیازی مهم برای بریتانیاییها محسوب میشد. این توافق برخلاف توافق شاه قاجار با ناپلئون به سرانجام رسید.
حاکمان لندن با این توافق توانستند علاوه بر تسلط بر آبراه حیاتی خلیج فارس، حق تصرف جزایر هرمز، قشم، هنگام و کیش را به دست آورند. نکته مهم آنکه این قرارداد نسخهای به زبان فارسی داشت. بحرین هم وضعیتی همچون مسقط داشت. این مجمعالجزایر تابع دولت ایران و خراجگزار آن بود. با این همه، بریتانیا با شیوخ قبیله عتابی طرح دوستی ریخته و در سالهای 1847 و 1856 با آنان توافقهایی به امضا رساند. این توافقات که شیخ بحرین را فارغ از دولت مرکزی با یک دولت خارجی وارد یکسری التزامات میکرد، با اعتراض ایران مواجه شد؛ اعتراضی که با پاسخ وزیر امور خارجه بریتانیا، لرد کلارندن همراه شد که نشان از منتفیشدن این قرارداد داشت. دولت بریتانیا اما برخلاف آنچه به ایران میگفت و مینوشت، در تحتالحمایه کردن این حاکمان محلی میکوشید. چنانچه سالها بعد در دوره رضاشاه، اوستین چمبرلین، وزیر امور خارجه بریتانیا برداشت ایران از یادداشت سلف خود را یک سوءتفاهم دانست. در واقع بریتانیا بر مبنای منافع خودش از قراردادها و اسناد رسمی تفسیر خاصی ارایه میکرد. بهطوری که وقتی شاهزاده حسنعلیمیرزا فرمانفرما، حاکم فارس با کاپیتان ویلیام بروس، کمیسر مخصوص بریتانیا وارد مذاکره شد و در قراردادی میان آنها به حاکمیت ایران بر جزایر بحرین تاکید شد، بعدها به استناد اعتراض فتحعلیشاه به این قرا