جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024


۱۳۹۹/۰۳/۱۰ / /
از سنت‌هلن تا فوتبال ایران
یکی از کتاب‌های جالبی که در مورد ناپلئون بناپارت به رشته تحریر درآمده، کتاب خاطراتی از یک امپراتور است. این کتاب را رالف کورن گولد نوشته و ذبیح‌الله منصوری، مرد مرموز ترجمه ایران، آن را به فارسی برگردانده است. دلیل اینکه این روزها یاد این کتاب افتادم، مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهای سریالی اهالی فوتبال در رسانه‌هاست. کسانی که از فرط حضور در رسانه‌ها و نداشتن حرف جدید روی آورده‌اند به داستان‌سرایی و مدام به پر و پاچه هم می‌پرند. روندی که دقیقا از ابتدای تعطیلی فوتبال شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.  وقتی ناپلئون به جزیره سنت‌هلن تبعید شد به همراه خود چند ندیمه و چند نوکر برد تا در آن منطقه که خود ناپلئون نامش را «سنگلاخ» گذاشته بود، یاور امپراتوری باشند که روزی بر کل اروپا حکمرانی می‌کرد. این افراد عموما از وفادارترین آدم‌ها به بناپارت به حساب می‌آمدند که حاضر نشدند بعد از استعفای او در دستگاه لویی هجدهم سوگند وفاداری بخورند. اما با وجود این فصل مشترک که همان وفاداری به ناپلئون بود، این افراد چه ژنرال‌های باتجربه و چه نوکران کم‌سواد به دلیل بیکاری در آن جزیره مشکلات زیادی را برای هم ایجاد می‌کردند. بعدها کار به جایی رسید که ژنرال‌هایی که زمانی یک لشکر را فرماندهی می‌کردند بر سر اینکه چه کسی بعد از بناپارت وارد اتاق غذاخوری شود درگیر می‌شدند و به هم پرخاش می‌کردند. این مشکل البته فقط متوجه اطرافیان امپراتور نبود. دول اروپایی که می‌خواستند از حضور ناپلئون در آن جزیره مطمئن شوند، چون هیچ‌ وقت به انگلستان اعتماد کامل نداشتند، هر یک کمیسری به آن جزیره فرستادند تا شخصا ناپلئون را به چشم ببیند. جالب اینجاست که سر هودسون لاو حکمران انگلیسی جزیره که اتفاقا ناپلئون را خیلی اذیت می‌کرد بعد از ورود کمیسرها در نامه‌ای به دولت متبوعش نوشته بود به نظرم بیکاری این کمیسرها در جزیره مزاحمت‌هایی ایجاد خواهد کرد که البته پیش‌بینی درستی هم از آب درآمد.  حالا حکایت اهالی فوتبال هم شبیه به همان ساکنان جزیره سنت‌هلن شده است. سه ماه بیکاری و بی‌فوتبالی باعث شده تنها چیزی که در رسانه‌ها از این افراد می‌بینیم جز پرخاش و حمله به یک