جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
۱۳۹۹/۰۲/۱۸ / /
هر بار تکهای
جایی از انیمیشن «کوکو»، هکتور به نوهاش میگل میگوید مرگ آدمها وقتی نیست که از دنیای زندگان به دنیای مردگان سفر میکنند، بلکه وقتی است که دیگر هیچ آدمی در دنیای زندگان آنها را به خاطر نمیآورد؛ وقتی که تمام آنهایی که آدم درگذشته در حافظهشان زنده بوده و زندگی میکرده، خودشان هم به دنیای مردگان سفر کرده باشند. به نظر من اما ماجرا وجه دیگری هم دارد. هر بار که آدمی از دنیای زندگان رخت سفر میبندد، بخشی از وجود ما هم با او به آنسو سفر میکند. ما هم با مرگ آدمهایی که میشناختهایم، ریز به ریز و قدم به قدم با نوعی از مرگ دمخور میشویم. نه آن نوع متعارفش که به معنای فقدان تجسد و جسم است، بلکه نوع دیگری از حیات که مجموعهای از خاطرات و لحظهها و دریافتها و اندیشیدنهاست. آدمی میتواند جسما زنده باشد اما خاطراتش آنچنان به تاراج رفته باشند که مانند مردهای متحرک روز را به شب و شب را به روز برساند. در این چند دهه زندگیام، آدمهای زیادی بودهاند که در کنارشان زمان گذراندهام و آدمهای دیگری هم بودهاند که دورادور در زندگیام حضور داشتهاند و برایم خاطره ساختهاند و آجری به آجرهای حیات غیرجسمانیام افزودهاند. اسم نجف دریابندری را نخستین بار روی کتاب «چنین کنند بزرگان» دیدم، حدود سی و اندی سال پیش در کنج محبوبم در خانه مادربزرگ - که اتاقکی دو متر در یک متر بود - جایی شبیه کتابخانه، با کتابهایی چیده شده از کف تا نزدیک سقف. آنجا مینشستم و در دنیای عجیب کلماتی که خیلیهایشان را نمیفهمیدم غوطه میخوردم. نجف دریابندری را خوب یادم است و ویل کاپی را و طرح جلد شاد و شنگول کتاب را که طیف زرد و سفیدش هنوز توی خاطرم مانده است. کتاب را بعدها بارها و بارها خواندم و هر بار از لحن طنزآلودش لذت بردم و بعدترها هم که شایعات شیرینی به ماجرای نوشته شدنش اضافه شد، حتی بیشتر از قلم آقای نویسنده/ مترجم لذت بردم. سالها بعد، همان وقتی که خبر چاپ کتاب مستطاب آشپزی را شنیدم، دوان دوان کتاب را خریدم و چندین و چند روز در لذت خواندنش غرق شدم. کتاب آشپزیای که
پرسپولیس فوتبال اسرائیل ایران رژیم صهیونیستی سیل استقلال حمله ایران به اسرائیل عملیات وعده صادق لیگ قهرمانان اروپا فلسطین غزه