«امید و شادی به معنای سرخوشی نیست؛ امید یعنی باید کار کرد چون آینده خوبی وجود دارد. امید یعنی احساس مسوولیت. وقتی ما میگوییم به جوانان کشورمان امید دهیم، یعنی احساس مسوولیت را در آنها ایجاد کنیم چون وقتی که امید ندارند زمانی است که دیگر نسبت به همه چیز بیتفاوت میشوند، مسوولیت اجتماعی نمیپذیرند و در فرآیندهای اجتماعی مشارکت نمیکنند. بنابراین، امید و شادی، امکان مشارکت را فراهم میکنند. وقتی جامعه سرزنده باشد همه میکوشند در جایی تاثیر مثبتی داشته باشند، کاری انجام دهند و از قضا هنجارهای اجتماعی را پاس میدارند.» این دعوت به امید و نشاط، قسمتی از آخرین گفتوگویی بود که اواخر اسفند 96 با دکتر قانعیراد داشتم. مردی که گرچه با بیماری دست و پنجه نرم میکرد، اما از امید میگفت و با وجود بیماری همچنان به رسالت خود در قامت یک جامعهشناس عمل میکرد و میکوشید از جامعه و مسائلش دور نماند. جامعهشناسی که در همه نشستها و گفتوگوها همینقدر خوشبین ظاهر میشد و همیشه برای مسائل جامعه راهکارهایی در سر داشت و این راهکارها را هم از هر راهی که امکان داشت چه در نشستها و چه در گفتوگوها بدون غرضورزی، بدون گرایشهای جناحی و به دور از هرگونه قصد سخنسرایی صرف بیان میکرد. برای رییس انجمن جامعهشناسی ایران، فقط جامعه مهم بود و مشکلاتش. او خیلی خوب جایگاهش را میشناخت و البته اهمیت و اقتضائاتش را. اینها را نوشتم چون صاحبنظرانی را دیدهام که گرچه هنوز مانده تا قانعیراد بشوند اما وقتی از آنها به عنوان جامعهشناس از درد جامعه میگویی اول نگاه میکنند ببینند تو تا چه اندازه میتوانی در مطرح شدن آنها نقش داشته باشی بعد به ندرت زبان باز میکنند.
وقتی تصمیم گرفتم درباره دکتر قانعیراد بنویسم به عنوان یک خبرنگار تلاش کردم به گفتوگوهایی که با ایشان داشتم، برگردم تا مهمترین نکتهها را دستچین کنم و حول آنها بنویسم، اما در ذهنم مثل تمام این دو سال چهره آرام دکتر و گفتوگوهایی که در خلال مصاحبه داشتیم، روشنتر بود. اولین بار دکتر قانعیرا