جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024


۱۳۹۹/۰۲/۰۳ / /
شعری نیک می‎گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی‎دانست
ایران و شبه‎قاره هند شامل هندوستان، پاکستان و بنگلادش پیشینه‎ای کهن در قاره کهن آسیا دارند. این دو سرزمین در تاریخ پرفراز و نشیب‌شان از یکدیگر تاثیر پذیرفته و بر فرهنگ و اجتماع یکدیگر اثر گذاشته‎اند. هند برای ایرانیان پناهگاهی امن در تندباد حوادث روزگار و تهاجمات بیگانگان بود؛ پناهگاهی برای فرار از فقر و آزارهای مذهبی. هندیان حساب این پناهندگان را جدا از مهاجمانی می‎دانستند که به طمع ثروت انباشته در معابد هندی بر هجوم‌شان نام جهاد می‎نهادند. از همین‌رو زبان فارسی و آیین محمدی به همراه این پناهجویان و مسافران به هند راه یافت. گویی حافظ شیرازی به این انتقال فرهنگی اشارت داشت که سرود:  شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله می‎رود/طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر/ کاین طفل یک‎شبه ره یک‎ساله می‎رود. هنر و معماری هند نیز رنگ و روی ایرانی گرفت و برخلاف غرب جهان اسلام شد که تحت تاثیر معماری عثمانی است که خودش هم از معماری بیزانس الگو برداشته بود. اگرچه اجتماع ایرانیان اعم از زرتشتی (پارسیان) و مسلمان بعدها منشا تحولات مهمی شد، اما به مرور هندی‎زادگان خود نیز حاملان فرهنگ ایرانی و زبان پارسی شدند. چه نخبگان هندی ایرانیان را عموزادگان خود می‎دانستند که عوامل خارجی به جدایی و فراق آنان دامن زدند.  جواهر لعل نهرو از جمله نمایندگان این نگاه است که در زمان نخست‎وزیری در پیامی به نخست‎وزیر ایران، احمد قوام از این فراق نوشت: «روابط فیمابین کشور ایران و هند یک داستان کهنه تاریخ عالم است، بلکه می‎ماند ازین هم قدیم‎تر بشماریم. هنوز صبح جهانتاب تاریخ بر افق گیتی فروزان نگشته بود که مردمان این دو کشور همجوار در رشته اشتراک جنس و نسل از وابستگی‎های فکری و معنی با همدیگر منسلک و مربوط بودند و حکم «نحن روحان حلّلنا بدنا» داشتند. حالا باید که این داستان کهنه را از کلک عزم و ثبات و مداد اتحاد و ائتلاف بر صفحه گیتی مجددا بنگاریم و این باده قدیم را در محبت جدید از سر نو بیندازیم...» استعمار بریتانیا همانقدر در جدایی مسلمان و هندو کوشید که در جدایی ایران و هند. آنچه سدی در مقابل این جدایی‎ها بود، نخبگانی برآمده از فرهنگ ایرانی و آیین محمدی بودند. محمد اقبال‌