این روزها به گوش همه ما صحبتهایی درباره فساد در بخشهای گوناگون فرهنگی از جمله تئاتر رسیده است. تئاتر در ایران هنری است که هیچ شفافیتی در آن نیست چه در اداره هنرهای نمایشی و چه در اغلب سالنها و گروههای نمایشی. البته به نظر میرسد این مساله ریشهای طولانی در ارکان اجتماعی ایران داشته است نه اینکه فقط در هنر نمایش باشد و از قضا از همان دوران مشروطه که کلیدواژه قانون پایش را به زندگی روزمره ایرانیان گشود بحث فساد و دورزدن قانون هم باز شد. اخیرا آرش فلاحتپیشه در گفتوگویی درباره مافیا و زد و بند در تئاتر حرفهای جالبی گفته است. او درباره آموزش در تئاتر تاکید میکند: «این موضوع زمانی برایم جدی شد که دیدم نمیتوانم با مافیای بزرگ تئاتری مقابله کنم؛ جریانی که به تئاتر وارد شد، باندبازیهای خاص خود را داشت و دیدیم که آثار نمایشی به تدریج از محتوا تهی شده و به سمت سیرک رفته است اما نمیخواستم برای کسب درآمدی ناچیز به هر کاری تن دهم و با هر نوکیسهای که عنوان کارگردان یا تهیهکننده را یدک میکشد، همکاری کنم بلکه ترجیح میدهم شرافت کاری خود را حفظ کنم. بنابراین تصمیم گرفتم شیوه اثرگذاریام را تغییر دهم و هرچند نمیتوانم با آن مافیای بزرگ مقابله کنم ولی دستکم با پرورش چند هنرجوی جوان، از ورود بخش کوچکی از فسادی که دارد به تئاتر رخنه میکند، پیشگیری میکنم چون این فساد به تدریج گریبان خودم را هم خواهد گرفت». مشکل اساسی این است که منابع مالی در تئاتر ناچیز است ولی اغلب کارگردانان دنبال اجرا در سالن دولتی و داوری در جشنواره و گرفتن کمک هزینه دولتی هستند. در واقع یک پای این زد و بندها به امکانات دولتی مربوط میشود. اینجا بحث شفافیت و صداقت هم پیش میآید چون اگر مسوولان تئاتر کلید اتاق شیشهای و شفافیت در توزیع امکانات دولتی را بزنند با مشکلهای کمتری مواجه خواهیم شد. همچنین هنرمندان هم دنبال شفافیت نیستند زیرا اغلب آنان با گروه خود قراردادی نمیبندند و اگر هم ببندند اصلا شفافیتی در آن نیست. به نظر میرسد ما احتیاج فراوانی به همدلی و همافزایی جمعی داریم که قطعا با تشکیل سندیکا و صنفهای درست و حسابی به نتیجه خواهد رسی