چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024


۱۳۹۹/۰۷/۲۸ / /
مرگ و زندگی لو شون
او را یکی از پیشگامان ادبیات سوسیالیستی آسیا می‌شناسند و از او به اعتبار نفوذ اجتماعی و اخلاق‌گرایی فراسیاسی‌اش به گورکی چین یاد می‌کنند. لو شون سال 1881 در مرکز ایالت ساحلی چکیانگ چین متولد شد. دانش‌آموز درس‌خوان و باهوشی بود و برای تحصیل در رشته پزشکی کشورش را ترک کرد و به ژاپن رفت. آنجا بود که جهان‌بینی‌اش تغییر کرد، از طب دست کشید و به ادبیات روی آورد. می‌گفت که پزشکی دیگر برایم اهمیتی ندارد؛ آنقدر مردم کشورم عقب‌مانده‌اند که حتی اگر سالم و تندرست هم باشند باز هم چیزی بیشتر از قربانی یا تماشاگر نیستند. به کشورش برگشت و در کنار ادبیات، به سیاست هم پرداخت.  در تظاهرات مشهور چهارم ماه مه 1919 در پکن حضور داشت و همراه با دانشجویان و روشنفکران هموطنش، با تصمیم دولت چین برای امضای معاهده ورسای مخالفت کرد (معاهده‌ای که طبق آن قرار بود مناطقی از چین که در اشغال آلمان بود به ژاپن واگذار شود). لو شون زندگی پرفراز و نشیبی داشت و چندبار هم تا یک قدمی مرگ رفت. گاهی مرکز توجه و شهرت بود و در بزرگ‌ترین دانشگاه‌های کشورش برای جمعیت‌های چند هزار نفری سخنرانی‌های پرشور می‌کرد و گاهی هم مجبور به سکوت و زندگی در خفا می‌شد. بیشتر عمرش را در شانگهای زندگی کرد و همانجا هم از دنیا رفت (19 اکتبر 1936) . مردی خودساخته و باصداقت بود و همچون روشنفکری متعهد برای بهبود معیارهای زندگی هموطنانش تلاش می‌کرد. کمونیست راسخی محسوب می‌شد، اما انصافا در قالب‌های تنگ حزبی جای نمی‌گرفت. حتی از شیوه رهبری حزب و تفکر حاکم بر آن ناراضی و آزرده بود. یک‌سال قبل از مرگ به یکی از دوستان نزدیکش گفته بود: «احساس می‌کنم با زنجیری آهنین دست‌وپایم را بسته‌اند، احساس می‌کنم یک مراقب از پشت سر مدام شلاقم می‌زند. با هر شدتی هم کار کنم، ضربه‌های شلاق ادامه دارد.» و نیز «من معمولا به این طرف و آن طرف سفر می‌کنم، ولی این اواخر متوجه شده‌ام که ژنرال فرمانده ما اغلب در خانه می‌ماند و به دیگران دستور می‌دهد پیشروی کنند... اگر ژنرال فرمانده من اصرار دارد میان ارزش زندگی خودش و زندگی من تفاوت قائل باشد، من نمی‌توانم حرفی بزنم.»