چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024


۱۳۹۹/۰۷/۱۲ / /
کرونا که آمد...
کرونا که آمد کسی نمی‌دانست چقدر می‌ماند و چگونه دنیای‌مان را تغییر می‌دهد. چقدر جان می‌گیرد و چهره تازه‌ای از ترس برای‌مان می‌سازد که در میانه‌ای از احتیاط و بی‌خیالی دست و پا بزنیم. شاید در دوره شیوه آنفلوآنزای  اسپانیایی و دیگر اپیدمی‌ها مرگ‌های بیشتری تجربه کردیم اما باور نمی‌کردیم در سال 2020 از چنین ویروسی و ابتلا به بیماری کووید19 بیش از یک میلیون نفر تاکنون در جهان جان خود را از دست بدهند.  کرونا که آمد زندگی‌مان یک جورهایی زیر و رو شد. تنهایی‌‌های‌ بیشتر و معاشرت‌های کمتر. صورت‌های ماسک‌دار بی‌لبخند  و فاصله‌هایی که روزبه‌روز دست‌ها و دل‌های‌مان را بیشتر از هم دور می‌کرد و می‌کند. حالا برای سرد ‌شدن رابطه‌های‌مان دلیل داریم:«سال سخت جان‌گیر کرونا، جایی برای گرم‌ ماندن احساسات و اشتیاق با ‌هم شدن و ماندن نمی‌گذارد.»  دیگر لازم نبود برای سطحی بودن علایق‌مان، کم بودن‌ها یا نبودن‌های‌مان نگران باشیم. حالا در خلوت‌مان کرونا می‌توانست قانع‌مان کند.کرونا که آمد بعضی‌های‌مان در خانه ماندیم و بعضی دیگر نه اما بیشترمان چه در خانه و چه بیرون از آن با خودمان ماندیم. با خودمان ماندیم از بس که چاره نداشتیم. این با خود بودن و ماندن برای همه یکسان نبود و نیست. بعضی‌های‌مان بی‌کسانی شدیم که  امید در ما جایی برای نفس کشیدن نداشت و هنوز هم ندارد. زنده‌های بی‌جانی که روز و شب را فقط شمارش می‌کنند. بعضی‌های‌مان را اما به صلح درونی با آنچه بودیم، رساند تا قول تغییر و تحول خویشتن را به ذهن و روان‌مان بدهیم و برای حال و بعد از سال‌های کرونا قلب‌های‌مان جای بهتری برای دوست داشتن دیگران  باشد.